هیچ...



این ترم خبری از میان ترم و درنتیجه درس خوندن نبود

و الان این منم که دارم با فیزیک و پاتو و فارما و تغذیه و ایمنی و ژنتیک به چوخ میرم

دوست دارم بیام و بگم و بنویسم

از خودم و ذهن آشفته م

از گلگلی که چطور سوهان روحم شد

از اینکه قراره این ترم بی خبر وسایلم رو جمع کنم و بعد از دو سال و نیم ازش جدا شم

از اینکه حسم مثل کساییه که طلاق عاطفی گرفتن

از اینکه گاهی دلم می سوزه، برای اون، برای خودم،شاید برای. 

از اینکه عزمم رو جزم کردم که برم پیش روانپزشک تا کمکم کنه که اتفاقات یک سال اخیر رو بشورم ببرم

اما چه کنم که همه ی اینا رو بقچه پیچ کردم گذاشتم گوشه دلم و تصمیم ندارم تا قبل از پایان امتحانا گره ی این بقچه رو باز کنم


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روانشناسی جزیــــــره پرتال آموزش زبان حجت الاسلام سعیدحریری اصل نوجوان ها گفتگو با خانواده و همرزمان شهداء پژوهش دریافتی postbs رنگ زندگی کالج فایل